بار گران که نه
 تو اصلا بار نیستی جانم 
تو سراسر لطافتی و مهربانی 
بهترین بهترینها
تو عطر انسانیت داری
عطر مهربانی  و وفا
بخشندگی خاصیت روح بلند توست
تو فراتر  از  فرشته هایی
ترا به خاطراه ها نخواهم سپرد 
جایگاه تو دل است که
ازجنس گلهای بهاری، لطیف و خوش بو 
 و به شفافیت شبنمی، 
زلال چون آسمان آبی 
صاف  و بی هیچ کدورتی 
ترا فقط میتوان به خدا سپرد 
به آمین های دعا 
به اشکهای حسرت 
به گلایه های دلتنگی
ترا باید به عشق سپرد 
به دوست داشتن ها
به خوبترینها. 
دلم برایت تنگ است، تنگ تنگ 
 اما انتقالیت را تبریک میگویم
که لایق بهترینهایی  
و آرزو میکنم
 به بالاترین جایگاهها برسی
رفیق روزهای تنهاییم
رفتنت به خیر و سلامت و خوشی
بهترینها را برای تو بهترین، آرزومندم

 


من: سلام

او: سلام.خوبین؟ خوش آمدین. شما بودین سرفه می کردین؟

من: بله .ببخشید خیلی سعی کردم سرو صدا نکنم اما نشد.

او: خواهش میکنم .حق دارین. سرفه که دست آدم نیست. مشکلتون همینه

من: بله .والا دیگه خستم کرده، هم خودم را هم اطرافیان را.

او:ظاهرا که رفلاکس معده است . چند وقته

من:(با تعجب).راستش حدودا بیست ساله درگیرم. بهترین دکترهای آلرژی و آسم و ریه و هرکدام یه چیزی گفتند . یه مدت خوب شده و دوباره به بهانه ای مثل سرماخوردگی شروع میشه، تا حال کسی به معده شک نکرد !!!

او: سرفه های شما ، خودشان داد میزنند که از معده می آیند.

تلفن زنگ میزنه

او: بله بفرماین

پشت خطی : سلام . من پسرم آبریزش داره ، میخوام آنتی هستامین بدم مشکلی نداره ؟

او: پسرتون وزنش چنده و چه آنتی هستامینی میخوای بدی

پشت خطی : 22 کیلوست .نمی دونم والا سوادم نمیکشه بخونم

او:(اسم چند تا انتی هستامین را میگه )

پشت خطی : (رو یکیش فریاد میزنه ) همین آقای دکتر ، همین که الان گفتین

او: نصف بهش بده کامل ندی این نوع برای پسر22 کیلوی نصفش کافیه

تلفن قطع میشه

من: شما برای همه اینطور تلفنی طبابت میکنید

او: بله .ببین اینجا(نسخه را نشانم میدهد) تلفن همراهم هست و همیشه آنلاین هستم .هرموقع مشکلی داشتین مهم نیست چه ساعتی باشه حتما زنگ بزنید. بیدار باشم حتما راهنمایتون میکنم

من: خدا خیرتان بدهد . سالهاهست با دکترهای متفاوتی برخورد دارم. دیگه قطعا به این نتیجه رسیده بودم که نسل شما ها منقرض شده. شما تمام تجربیات مرا زیر سوال بردین!!!

او: من سوگندم را فراموش نکردم

من می مانم بهت زده و حیران با یه دکتر سراسر عشق ، مهر ، انسانیت ، .چه میتوان گفت که جبران زحماتش باشد جز دعای خیر و سلامتی برای خودش و خانوادش

یک دکان کوچک ، از همین مغازه ها که یک دهنه هست و یه بالکن بعنوان طبقه کمکی درون خود دارد. دم در مغازه که بمانید یک راهرو باریک حدود یک متر را تا انتهای مغازه خواهید دید که دست چپتان با پارتیشن به سه بخش جدا شده بخش اول میز منشی بخش دوم یک اتاقک بسیار کوچک اتاق معاینه و بخش سوم سه تخت کوچک با پرده و تشکیلاتش برای انجام تزریقات و سرم و غیره .

بخشی از سوگندنامه پزشکان:
همواره حدود الهی و احکام مقدس دینی را محترم شمارم، از تضییع حقوق بیماران بپرهیزم و سلامت و بهبود آنان را بر منافع مادی و امیال نفسانی خود مقدم بدارم.در معاینه و معالجه حریم عفاف را رعایت کنم و اسرار بیماران خود را، جز به ضرورت شرعی و قانونی، فاش نسازم.خود را نسبت به حفظ قداست حرفه پزشکی و حرمت همکاران متعهد بدانم و از آلودگی به اموری که با پرهیزکاری و شرافت و اخلاق پزشکی منافات دارد، اجتناب ورزم.همواره برای ارتقای دانش پزشکی خویش تلاش کنم و از دخالت در اموری که آگاهی و مهارت لازم را در آن ندارم، خودداری کنم.در امر بهداشت، اعتلای فرهنگ و آگاهی‌های عمومی تلاش کنیم و تأمین، حفظ و ارتقای سلامت جامعه را مسئولیت اساسی خویش بدانم.»

اینجا مطب یک پزشک بود .دکتر میر محمد علی علوی که زیر تابلویش نوشته شده داخلی -اطفال .

این سید بزرگوار را یکی از همکارانم معرفی کرد . وقتی بعداز مدتها تحت نظر بهترین دکترای تهران و فوق تخصصان آلرژی و ریه و بودن و نتیجه حاصل نشدن ، و همکارا از سرفه های مداوم اول صبح من خسته شدن، یکی از همکاران گفت : فلانی برو پیش این سید. دستش شفاست .امتحانش ضرر نداره.

خب بله ضرر نداره .پیش خودم فکر کردم من که این همه هزینه کردم و انواع عکس و آزمایش را تجربه کردم اینم روش . حالا فوقش بقدر یک ویزیت دکتر عمومی هم ضرر کنم . به مطب زنگ زدم و خانمی اعلام کرد که دکتر 6 عصر به بعد هست . نوبتم نمیخواد هرموقع اومدین نوبت میدم. این شد که 6 عصر رفتم مطبش.

مطب که چه عرض کنم مغازه اش. در آن راهرو باریک سه نفر نشسته بود و من شدم نفر چهارم.اون مدت که اونجا بودم خیلی سعی میکردم سرفه نکنم اما خب خیلی موفق نبودم و هر از گاهی یه سرفه ای چند تایی سرو صدا ایجاد میکرد. با توجه به کوچک بودن محیط و نزدیکی به در اتاق معاینه ، دلم نمیخواست باعث آلودگی صوتی بشم و حواس دکتر را پرت کنم اما واقعا دست خودم نبود.

 

ایشان در همه جای مطب و همه برگه های خود شماره مبایلش را به ثبت رسانده و قبل از خداحافظی با هر مریض تاکید میکند "هرموقع از شبانه روز کاری داشتین زنگ بزنید".

 

پ.ن1 :قطعا خوبی های ایشان و امثال ایشان ، در یک پست و چند جمله نمی گنجد. اما توان من جز این نبود برای تشکر و قدر دانی

پ.ن2: قطعا در همه زمینه ها آدمهای خوبی هستند که شگفت زده مان میکنند. برای ترویج و تشویق به گسترش خوبی ، چه خوب که قدردانی شوند


روزهای سردم
 گرمی هم نفسی، کم دارند
این کویر تن هم
عطر اغوش ترا  کم دارد
دل بی تاب و قراری اینجا
شوق دیدارت داشت
یاد تو پشت دلم، 
دم به دم در می زد
جمله هایت یک یک
بر دلم چنگ زدند
خاطراتم امروز
همه برگ، برگ  شدند
کاش تقدیر ترا
نزد من جا میداد
کاش تقدیر مرا
با تو پیوند میزد
کاش من بودم و تو،
ساحل زیبایی
کاش این کاش نبود
دل ما تنگ نبود.


به تو که میرسم
مهرت  مرا  فرا میگیرد
و سکوت، حادثه لحظه هایم میشود 
 مکث میکنم
نوشتن از تو، شاید، 
 زیباترین شکل آرامش باشد، نمی دانم اما
اندیشیدن به تو
زیباترین بهانه سکوتم هست
زیباترین بهانه برای خلوت هایم
هر آن که به شگفتی وا میداریم 
هر آن که، به عظمتت  فکر میکنم 
هر آن که، به معجزه ای،
به حادثه ای تلنگرم میزنی
دوباره جان میگیرم و 
مست حضورت میشوم
تو زیباترین عاشقانه من هستی 
و من
با هیچ کس، 
آن را تقسیم نخواهم کرد


منتظر بهار می مانم
حتی اگر به  زمستان عمر رسیده باشم
بارها زیر برف زمستان
شاهد شکوفه های نو بوده ام
خوب میدانم 
فصل های زندگی تکرار نمیشوند اما
قلبی که از عشق لبریز باشد
در هیچ زمستانی تمام نمیشود،یخ نمیزند و نمی میرد 
 با هر بهار دوباره جان می گیرد و
شکوفا میشود


شنبه از راه رسید گل امید به جانم بنشست باز هم، عطر طلوعی زیبا به مشام نگه خسته رسید باز خورشید به من لبخند زد باز هم نغمه صبح به دلم نور صفایی بخشید باز یک هفته نو باز یک روز قشنگ باز شادی سحر در دلم جاخوش کرد هفته ای زیبا برای همه آرزومندم
یک فیلم ابرقهرمانی محصول ایالات متحده و به کارگردانی جینا پرینس-بایدوود است. از بازیگران آن می‌توان به شارلیز ترون، ماتیاس اسخونارتس، مروان کنزاری، لوکا مارینلی و چیویتل اجیوفور اشاره کرد. به رهبری جنگجویی به نام اندی با بازی شارلیز ترون، یک گروه مخفی از جنگجویان ورزیده و نامیرا، قرن ها برای محافظت از دنیای فانی مبارزه کرده‌ند. این فیلم اقتباسی بر پایه کتاب مصوری به همین نام اثر گریگ راکا و لیاندرو فرناندز ساخته شده، که داستان گروهی از مزدوران نامیرا که
اولین باز با کتاب " وقتی نیچه گریست" با اروین د. یالوم آشنا شدم، کتابی که همکارم امانت داد و بعد هم فیلمش را برایم آورد، که از هردو لذت بردم، بعدها کتاب "دروغ گویی روی مبل" را در کتابی همیشگی دیدم و م، اروین د. یالوم روانشناس و پزشکی ست که رمان نویسی را هم دوست دارد و در این زمینه ها موفقیتهای فوق العاده ای کسب نموده است، او که فیلسوفانی همچون نیچه و شوپنهاور را روانکاوی کرده، حالا در کتاب "من شدن" خودش را از منظر روانکاوی معرفی میکند و طی چهل فصل
سکوت است و سکوت هیچ صدایی نیست مگر صدای واگویه هایم که درون سرم دایم به گفتگویند با دلم حرف میزنم و خودم را دلداری میدهم حالا که میروی و دوباره تنهایی را به لحظه هایم می بخشی باید بهانه بسازم برای ادامه لبخند ادامه زندگی.
آیا صادق هدایت یک غیب گو بود که چنین زیبا وضعیت مردم و سران ایران را 70 -60 سال پیش تشریح کرده یا وضعیت مملکت تا بوده همین بوده؟!!!! چقدر زیبا "اصلا خاک مرده توی این مملکت پاشیده اند. هر چه این مادر مرده میهن را بزک بکنند و سرخاب سفیداب بمالند دیگر فایده ندارد، چون علایم تعفن و تجزیه از سر و رویش می بارد. اگر ما، مردم را از عقوبت آن دنیا نترسانیم و در این دنیا از سرنیزه و مشت و توسری نترسانیم، فردا كلاهمان پس معرکه است.
طبق توضیح دانشنامه ویکی پدیا : باروخ اسپینوزا (به انگلیسی: Baruch Spinoza) و بعدها معروف با نام بندیکت دِ اسپینوزا یا بنتو اسپینوزا (زاده ۲۴ نوامبر ۱۶۳۲ – درگذشته ۲۱ فوریه ۱۶۷۷) فیلسوف مشهور هلندی با اصالت یهودیِ سفاردیِ پرتغالی بود.وی یکی از بزرگ‌ترین خردگرایان و جبرگرایان فلسفه قرن هفدهم و زمینه‌ساز ظهور نقد مذهبی و همچنین عصر روشنگری در قرن هجدهم به‌شمار می‌رود. اسپینوزا به واسطهٔ نگارش مهم‌ترین اثرش، اخلاقیات، که پس از مرگ او به چاپ رسید و در آن
همیشه بعداز اتمام یک کتاب فلسفی آن هم از نوع شوپنهاوری ، احساس نیاز شدید به یک کتاب عاشقانه لطیف می کنم ، پریروز با همین احساس نیاز در اپلیکیشن "نوار " جستجو کردم و به کتاب " عشق با حروف کوچک " رسیدم . چیزی که بیشتر مشتاق خواندنم کرد یکی گوینده بود که همیشه صدای آقای "نیما رئیسی " بازیگر را دوست داشتم و دیگری نظرات خواننده ها که مطلوب بود ، انتخابم عالی بود ، یک عاشقانه ایی کم نظیر ، بی تکرار و دلنشین ، با آن صدای دل انگیز ، روحم را سرشار از آرامش کرد و
نام کتاب "یک بار فریبم بدهی" اشاره به اصطلاحی ضرب المثل‌وار در انگلیسی دارد با این مضمون که: «یک بار فریبم بدهی، شرم بر تو؛ دو بار فریبم بدهی، شرم بر من.» داستان زندگی خانمی بنام مایا هست که خواهرش و سپس همسر به قتل رسیده و یه جورایی خود مایا مظنون به قتل می باشد و برای پیدا کردن قاتل درگیر یکسری مسائل پیچیده ی جنایی می شود . به کسانی که به داستان های معمایی و جنایی علاقه مند هستند توصیه می شود.
این سومین کتابی ست که درباره "کیمیاخاتون" دخترخوانده مولانا می خوانم . کتاب اول ، همان "ملت عشق " معروف است که نویسنده ای ترک نوشته ، کتاب دوم نوشته ی یک نویسنده ای ایرانی بود و این کتاب نوشته ی یک نویسنده ی مصری ست . باتوجه به اینکه اندک اشاره ای در منابع تاریخی به کیمیا و ازدواجش با شمس شده است و بنا به اشاراتی که نویسنده ی مصری در کتابش دارد می توان فهمید هر سه نویسنده بیشتر از منابع ، از تخیلات خود بهره برده اند
بدون شک برای اکثر کتاب خوان ها ، کتاب های اروین .د. یالوم اولین انتخاب برای لحظات خاص زندگی ست چه وقتی حال شان خوب باشد چه بد ، او به جادوی کلماتش روح و روان آدمی را جلا می بخشد خصوصا اگر از زندگی و عشق نوشته باشد . در این کتاب هم علارغم اینکه از مرگ حرف می زند ، آن هم مرگ عزیزترین دگی اش ، مرگ اولین و آخرین و زیباترین عشق اش ، باز هم با تمام تلخی ها، کلامش تسکین دهنده و آرام بخش هست ، مریلین و اروین نمونه ی یک عشق پاک و زیبا هستند که وجودش دنیا را

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

One Lyrics | متن آهنگ های خارجی هر چی که بخوای gardeshsafar همه چی موجوده Liebespuppen und Sexpuppen فروشگاه اينترنتي و آنلاین